دل که یه ویرونه بود بخت که وارونه بود هرکی به من گفت که منو دوست داره مثل تو دیوونه ی دیونه بود دل که یه ویرونه بود بخت که وارونه بود هرکی به من گفت که منو دوست داره مثل تو دیوونه ی دیونه بود گفتی اسیر اشک و آهی واسم گفتی خودت یه تکه گاهی واسم گفتی نترسم از پریشونیا که تو خودت پشت و پناهی واسم گفتی اسیر اشک و آهی واسم گفتی خودت یه تکه گاهی واسم گفتی نترسم از پریشونیا که تو خودت پشت و پناهی واسم من که دلو به خاک و خون می زدم دلو به صحرای جنون می زدم وای که تو دیوونه تر از من شدی با من و دل دشمن دشمن شدی من که واست دست به دعا می شدم گدای درگاه خدا می شدم تا تو بیای مثل یه شمع عاشق عاشق تو عاشق تو عاشق تو ... واست فدا می شدم فکر من این بود که توی این روزگار ما دو تا دیوونه رنگین با هم نمی دونستم من و تو بی وفا حکایت شیشه و سنگیم با هم دل که یه ویرونه بود بخت که وارونه بود هرکی به من گفت که منو دوست داره مثل تو دیونه ی دیونه بود دل که یه ویرونه بود بخت که وارونه بود هرکی به من گفت که منو دوست داره مثل تو دیونه ی دیونه بود مثل تو دیونه ی دیونه بود
سعیدخسروي دکترداروسازودبیربازنشسته زیست شناسی هستم، که امروز درکناررب النوع رافت وشفقت ومهربانی روزگارمی گذرانم.آن عزیزی که نهال مهرومحبتش همچنان درفضای زندگیم گل افشانی وعطرافشانی می کند
**عزيزان برداشت ازوبلاگ باذکرماخذ آزاد می باشد**